مثل اینکه حالم خیلی بد بود که اینقدر طول کشید اومدنم. ولینه! راستش حالم خدا رو شکر خیلی هم خوب بود بزنم به تخته. یه چیز جالب در مورد این کاناداییها کشف کردم.کاناداییها اهالی کبک رو به عنوان کانادیی قبول ندارن. این مدیر ابله من کبکی هست و هر وقت لج بقیه همکارا رو درمی آره اینا میگم خوب معلومه دیگه کبکی هست. خلاصه گویامسخره کردن و دست انداختن در همه جای دنیا بر پاست حتی در کشوری مثل کانادا که به خاطر رفتارنابجا میتونن سوکنندت. البته سو که میگم همش حرفه ها. گویا این سو کردن در آمریکا خیلی رواج داره و اینجا فقط قانونش هست ولی درعمل کسی کسی رو سو نمیکنه. چرا چون این کاناداییها یک آدمای دو رو، پاچه خوار و چاپلوسی هستن که من لنگشون روفقط در سریال شبهای برره دیدم. یک آن روتو بر گردونی همچین زیرآب میزنن و پشت سرت صفحه میذارن که خودشونم شاخ در میارن. بعد تو روت هم آنچنان بهت حال میدن که فکر میکنیباحالترین آدم روی زمینی. خلاصه همون طور که گفتم به دلیل منافع شخصی هیچ کدوم از کاناداییها شما رو سو نمیکنن. یکیاز دوستان یه مثال واقعا قشنگی زد. کار کردن در کاناداآدم رو یاد کار کردن تو اداره جات دولتی ایران میندازه. همه پاچه خوار، زیرآب زن و وانمود کن به اینکه الان از زور کاردارن میمیرن. یه پیشنهاد دارم برا دوستان عزیزی که میخوان مهاجرت کنن. لطفا قبل از مهاجرت یه دوره کار آموزی اجباری در یکی ازین ادارههای در پیت دولتی بگذرونین که خوب آب دیده شین. اگه مثلا تو یه شرکتی دارین کار میکنین که سطح توقعتون بالاس، فرت و فرت ماموریتین، کارتون باحاله محیطتون خوبه، حتما قبل از مهاجرت به حرفی که زدم فکرکنین. اینجا از سوسول بازی و بچه قرتی بازی خبری نیست. کار دریک محیط غیر صمیمانه با اعمال شاقه.
Friday, February 19, 2010
Subscribe to:
Posts (Atom)