Tuesday, March 3, 2009

روز نوشت ها

سه شنبه ۱۳ اسفند ۱۳۸۷

کلا ما تکلیفمون رو با این کانادایی‌ها نفهمیدیم. همه میگن این غربیها آدمهای رکی هستن اگه نخوان کاری رو انجام بدن صاف صاف تو چشت نگاه می‌کنن میگن نه!! یا اصلا اهل تعارف ماروف نیستن و تا نخوان هیچ کاری برات نمیکنن چه برسه به اینکه خودشون پیشنهاد انجام یه کاری رو بدن یعنی از جون و دل میخوان این کارو انجام بدن و تو هم باید همینطور رک باشی‌ باهاشون و اگه دوست داری اون کار انجام بشه قبول کنی‌.

خوب من هم به همین توضیح همیشه بسنده کرده‌ام و با اینا مثل خودشون هستم. ولی‌ نمیدونم امروز چرا قیافهٔ این مدیر ابلههٔ من رفت تو هم!!!؟؟ راستش من هفتهٔ دیگه یه جلسه آموزشی دارم باید برم دفتر اصلی شرکت که تو شمال شهر واقع شده. شمال شهر میگم شما یه فاصله از پیچ شمرون تا حداقل قلهک رو در نظر بگیرین! اول قرار بود این مدیرمون هم آموزش ببینه. خوب بلاخره نمیشه که من یه وقت خدای نکرده یه مورد ازش بیشتر بلد باشم. ولی‌ نمی‌‌دونم چی‌ شد امروز صبح که منو دید گفت من هفتهٔ دیگه نمی‌‌تونم بیام. بعدم بهم گفت چه جوری میری؟؟ منم گفتم احتمالا همسر گرامی‌ منو میرسونن. آخه من هنوز به رانندگی‌ تو این برف و سرما عادت ندارم. بعدم نیست تو ایران همش استرس داشتم نکنه یکی‌ پشت سرم بمونه بهم متلک بندازه بگه فرمون تو ماشین رخت شویی هست و اینا و منم همیشه خدا ویراژ میدادم و حتئ از لج این راننده خفنا لائی میکشیدم میپیچیدم جلوشون اینجام این عادت روم مونده و خلاصه یه یکی‌ دوباری که خواستم همون عادت و اینجام پیاده کنم یه چندتا جریمهٔ مشتی‌ شدم که حسابی‌ تو این عالم وا نفسای بحران اقتصادی حالم جا اومده. جریمه که میگم نه فکر کنین حالا میشه گفت جناب سروان به خدا بچم رو گازه یا کلاسم دیر شده اگه دیر برسم مشروط میشم بابام سکته میکنه یا به موتون قسم آخرین بارمونه و از این کارا که تو ایران عزیز میکردیم ها!! نه اینجا اصلا از این خبرا نیست! ازت عکس میگیرن آه! بعدم اگه بری شکایت کنی‌ بگی‌ ما نبودیم و محاله ما اینجوری رانندگی‌ کنیم و ما تو یه کشور متمدن با ۷۰۰۰ سال تمدن زندگی‌ کردیم اونجا به خاطر فرهنگ و تمدنمون اصلا عادت نداشتیم این مدلی‌‌ها رانندگی‌ کنیم یهو برات یه پاکت میاد که توش یه گزارشه به انضمام چند تا ورق عکس. چه عکسایی با چه کیفیتایی! رو کاغذ گلاسه تمام رنگی‌ طوری که عکسای عروسیمونم اینجوری با این کیفیت نبود (البته ما که کلا به قول یکی‌ از دوستان که لطف بسیار زیادی هم به ما دارن!!! عکس‌های عروسیمون خیلی‌ آشغال بوده!!!!) بعد این عکس‌ها با یه گزارش لحظه به لحظه میاد که از ثانیهٔ وقوع جرم (چون شما الان از نظر قانون مجرمین) برات توضیح داده. حتئ صدم ثانیه هم تو این گزارش نوشته شده. خلاصه جریمه اصلا اینجا راه در رو نداره و تا یک قرون آخرش رو ازت میگیرن

چی‌ داشتم می‌گفتم؟؟ آهان خلاصه من داشتم به این مدیرمون می‌گفتم امیدوارم که هفته دیگه هوا خوب باش که من میخوام برم اون یکی‌ دفتر راحت باشم تو رانندگی‌ دیدم یهو گفت میتونی‌ بیایی اینجا من میبرمت میرسونمت! راستش اومدم بگم ‌ای وای اختیار دارین این چه کاریه ما رو مدیون خودتون می‌کنین. دیدم این چرت و پرتا و این تعارفا اصلا تو زبون اینا جا نداره. مثلا فرض هم کنین من می‌خواستم این جملات رو به انگلیسی‌ ترجمه کنم! چی‌ باید می‌گفتم واقعا؟؟

wow ouch you have authority!!! you make me your debtor

خلاصه دیدم این که خیلی‌ ضایع هست گفتم بذار مثل خودشون رک باشم. گفتم:

“Wow that would be great! thank you”

که دیدم قیافهٔ این مدیرمون رفت تو هم. منم ادامه دادم که حالا تا هفته بعد ببینیم چی‌ پیش میاد. خلاصه ما آخرم نفهمیدیم باید با این کانادایی‌ها رک بود یا نه!!!!